کیارشکیارش، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کیارش و کورش داداشهای کوچولو

بدون عنوان

خدایا چقدر این روزها خسته میشم.... شیطنت های کورش واقعا غیر قابل تحمل شده...همیشه باید توی لباسشویی را نگاه کنم ببینم چی توش انداخته...چون حتما از فریزر یه بسته برداشته و انداخته توی ماشین لباسشویی...یا گوشت یا سبزی یا میره توی دستشویی اب بازی و شلنگ را میکشه وسط سالن و همه جا را خیس میکنه....اصلا هم اهمیت نمیده که من دعواش میکنم ..کار خودشو میکنه...کیارش هم که مشوقشه..و کلی بهش میخنده.... خدایا صبرم بده تا اینها بزرگ بشن
7 مرداد 1392

کورش ...با لباس عروس

اخی..عزیز مامان هیچوقت فکر نمیکردم توی لباس عروس ببینمت. کورش عزیزم..این چند روزه مامان خیلی مریض بود..و مادر بزرگ تو را برد خونشون چون اصلا نمیتونستی منو توی اون حال ببینی...مدام بغلم میکردی و گریه میکردی... عزیز مامان تو همیشه همدم من بودی حتی وقتی که توی شکمم بودی.تو برای من یه جورایی سنگ صبوری... شب که امدیم دنبالت خونه مادر بزرگ از دور دیدم یه بچهبا لباس عروس داره توی کوچه راه میره...به بابا گفتم این کورشه؟گفت فکر نکنم...ولی تو تا ماشین بابا را دیدی دویدی طرفمون و داد زدی عروووووس شدم... خیلی دوست داشتنی شده بودی.مادر بزرگ گفت که رفتی توی حیاط اب بازی و همه لباسهات خیس بود..اونها هم لباس بچگی های ستاره رت بهت پوشونده بودن... خ...
20 خرداد 1392